این متن نهتنها فصل پنجم بلکه فصلهای قبلی سریال money heist را هم اسپویل میکند.⚠مراقب باشید⚠
همان طور که احتمالا میدانید فصل پنجم و پایانی سریال money heist در بخش ۵ قسمتی پخش میشود که بخش اولش جمعهٔ هفتهٔ پیش -۱۲ شهریور- پخش شد. بخش دوم هم با فاصلهای ۳ماهه ۱۲ آذر ماه پخش میشود. در این نوشته به بررسی نیمهٔ اول فصل پنجم سریال money heist میپردازم.
قبل از این سراغ این فصل برویم بیایید یک بار دو فصل قبلی، یعنی ماجرای سرقت دوم، را با هم خیلی سریع مرور کنیم:
- پلیس ریو را پیدا میکند و پروفسور برای نجات ریو تیم جدیدی تشکیل میدهد؛
- گروه، بانک مرکزی اسپانیا را هدف قرار میدهد و به طلا و اسرار دولتی دست پیدا میکند؛
- در نتیجهٔ تهدید و انتشار بخشی از این اسرار، ریو آزاد میشود و آلیسیا سیرا، که بازجوی ریو بوده، تحت تعقیب قرار میگیرد؛
- در نتیجهٔ یک سری درگیریهای درونی، پالرمو، گاندیا، رئیس امنیت بانک را آزاد میکند و نایروبی را میکشد؛
- لیسبون توسط پلیس دستگیر شده و طی نقشهٔ دقیق پروفسور فرار کرده و پیش باقی اعضا در بانک مرکزی میرود؛
- آلیسیا سیرا، محل اختفای پروفسور را پیدا میکند. و فصل چهارم اینجا به پایان میرسد.
علت این که موارد را شمارهگذاری نکردم این بود که اتفاقات به ترتیب وقوع نیستند و بیشتر بر اساس شخصیتها تنظیم شدهاند.
فصل پنجم:
فصل پنجم یک تفاوت نسبت به فصلهای قبلی دارد. این فصل به طور آشکاری سرقت و نقشههای دقیق را کنار گذاشته و به یک اکشن جنگی تبدیل شده. شما را نمیدانم ولی به مذاق من خوش نیامد که سریال به جای نقشههای دقیق و طراحیهای بینقص پروفسور با درگیریهای نظامی، بین گروه سارقان و ارتش و پلیس و حتی گروگانها پیش برود.
پروفسور:

گوش کن! نقشه طوری طراحی شده که هر مشکلی رو رد کنه، از جمله مرگ خودم. پس خلاصم کن!
هر چه سریال از پروفسور فاصله میگیرد، داستان هم بیشتر اللهبختکی میشود! در فصلهای گذشته دیدیم که پروفسور برای هر مانعی که وسط سرقت ظاهر بشود یک نقشهٔ جایگزین دارد. برای هر مشکل، یک پلن بی. حالا سریال به نوعی این کلیشهٔ خود را شکسته -که به خودی خود کار خوبی هم هست- پروفسور گیر آلیسا افتاده و نقشهٔ خروج طلاها لو رفته و حتی پروفسور هم این جا پلن بی ندارد. خب چالش بسیار بزرگی است ولی راهکار نویسندگان عزیز سریال برای گذراندن این چالش چیزی نیست جز شانس. بخت و اقبال همیشه تا حدی پذیرفته است. ما مخاطبان آن قدر هم بخیل نیستیم که ذرهای شانس برای شخصیتهای سریالمان قائل نباشیم اما خب بخت هم حدی دارد دیگر. لیسبون میگوید که درون دستبند میکروفون جاسازی کرده چون «شاید» قبل از جستوجو آنها را دربیاورند. خب اگر نمیآوردند چه؟ هدفگیریها همه دقیق است. حتی از فاصله میشود نوک یک چاقو را هدف گرفت اما زمانی که به درگیری میرسیم دیگر هیچ تیری به هدف نمیخورد! گیرم که گاندیا توانست نارنجک را از یک سوراخ کوچک بیندازد داخل آشپزخانه؛ شما باور میکنید که توکیو نارنجک را قبل از ترکیدن آن هم در حالی که روی هوا هیچ تعادلی ندارد از همان سوراخ به بیرون پرت کند؟
سریال ریتم تندی دارد. هیجان بسیار زیادی در هر پنج قسمت بدن ما را میلرزاند. گل سر سبد این هیجان را هم احتمالا قبول دارید لحظهٔ تیر خوردن آرتورو توسط معشوقهٔ سابق خود است. اینها اما لزوما خوب نیستند چون تمام اتفاقات مهیج سریال یک شکلاند. یا ارتش شروع به درگیری و تیراندازی با گروه سارقان میکند، یا گروگانها خیلی اتفاقی اسلحهٔ سارقان را برمیدارند و به انبار مهمات سارقان میرسند، یا یک تیم کارکشته و بیرحم وارد میشوند باز هم تیراندازی بین دو گروه. فصل پنجم خانهٔ کاغذی از این نظر حتی یک سور به بازیهایی مثل call of duty هم زده!
تدوین:

تو با من به آزادی واقعی میرسی! اگر هم زمانی مجبور بشیم بهایی بابتش بپردازیم، این کارو میکنیم.
همانند فصلهای گذشته ویژگی بارز تدوین سریال، فلشبکهای آن است. در فصلهای قبلی این فلشبکها بیشتر جلسات آمادهسازی گروه و نقشهها و کلاسهای درس بود یا در مورد شخصیت برلین که ما نشان بدهد برلین با وجود مرگ در سرقت اول چه نقش پررنگی در سرقت دوم هم دارد. این فصل اما دو نوع فلشبک داریم که حداقل از زائد بودن یکیشان مطمئنم. اول فلشبکهای عاشقانهٔ توکیو و دوستپسر مرحومش است که اساسا هیچ ربطی به ماجرای این فصل ندارد. منکر تاثیرش در شناخت و بسط شخصیتپردازی توکیو نیستم ولی سریال money heist دربارهٔ توکیو نیست؛ دربارهٔ یک گروه است. آیا پرداختن فقط به یک شخصیت و به حاشیه راندن باقی اعضا کار درستی است؟ اگر هم درست باشد خب ربطی به ماجرای این فصل ندارد. شکل دوم فلشبکهایی که میبینیم باز مربوط است به برلین اما این بار بیربط به این سرقت، بلکه در مورد رابطهٔ برلین با پسرش. تا این جای کار هیچ حضوری از پسر برلین در سریال ندیدیم ولی چیزی که محتمل است زمینهسازی برای حضور او در نیمهٔ دوم است. بالاخره نمیشود که شخصیت جدیدی معرفی بشود ولی هیچ نقشی در داستان اصلی سریال ایفا نکند. خلاصه که این پسرک را گوشهٔ ذهنتان نگه دارید که به احتمال زیاد در نیمهٔ بعدی این فصل نقش پررنگی خواهد داشت.
سکانس پایانی:

پروفسور! تو همیشه فرشتهٔ نگهبان من بودی. حالا نوبت منه که فرشتهٔ نگهبان تو باشم.
از همان فصل اول، یکی از نقدهایی که به سریال وارد میشد این بود که توکیو چطور راوی داستان است؟ توکوی در حالی وضعیت پروفسور را برای ما روایت میکند که خودش بیخبر از پروفسور وسط معرکه حضور دارد. یعنی توکیو نهایتا میتواند راوی بخشهایی از سرقت باشد که خود در آنها حضور داشته است. خب لابد بگویید بعد از سرقت اول تمام افراد گروه نشستهاند و سیرتاپیاز اتفاقاتی که برایشان افتاده را تعریف کردهاند. این طوری توکیو برای ما تبدیل میشود به یک راوی دانای کل. اما سرقت دوم چه؟ چطور کسی که وسط یک سرقت خودش را با نارنجک منفجر کرده میتواند از اتفاقاتی که برای پروفسور افتاده برای ما روایت کند؟ نکند داشتیم یک سریال سوررئال یا فانتزی میدیدیم که روح توکیو از جهان پس از مرگ با ما سخن بگوید؟ یک راه بیشتر ندارد؛ زنده ماندن توکیو! یعنی ما الان در نقطهای هستیم که یا باید بپذیریم یک همچین خطای فاحشی در فیلمنامهٔ سریال هست یا این که میشود ۴-۵ تا نارنجک به خود بست و منفجر کرد و زنده ماند.
نظر نهایی:
در کل، money heist، همچنان هیجانانگیز و سرگرمکننده است. منتها از زمانی که نتفلیکس ساختش را به عهده گرفته در یک سراشیبی است که در این فصل هم ادامه داشته. اگر فصلهای قبلی سریال دیدهاید و اصطلاحا فن خانهٔ کاغذی شدهاید، ببینید. اگر خیلی به سوراخهای عظیم فیلمنامه دقت نکنید، لذت خواهید برد. قطعا برای قضاوت این فصل زود است چون ما فقط نیمی از آن را دیدیم ولی با توجه به این روند سراشیبی و این نیمفصل، من خیلی به نیمهٔ دوم امیدوار نیستم.
نظر شما چیه؟ به نظرتون این فصل تا این جا انتظاراتتون رو برآورده کرده؟ آیا برای نیمهٔ دوم هیجانزده هستین یا سریال ناامیدتون کرده؟ حتما نظرتون رو توی کامنتا برامون بنویسید و این پست رو با دوستاتون به اشتراک بذارید.